سلام به همه...

خوبین؟؟

خوب بعد از پست اشک درآر! قبلی گفتم یک پستی بنویسم اثر اون از بین بره!

خوب...

این مطلب رو قبلا" هم توی وبلاگ من خوندین هم توی وبلاگ بقیه دوستان... مخصوصا" دوست عزیز، خوشید شب مهاجر که اخیرا" یک مطلب بسیار عالی در این مورد نوشته اند...

اما اونقدر، اونقدر، اونقدر اهمیتش زیاده که دلم میخواد مثل آلارم ساعت هرچند یکبار بهتون یادآوری کنم!!

اگه گفتین چیه؟؟؟

چی؟؟؟

صداتون نمیاد...!!

نه...

اشتباهه!!!

آفرین...کی بود گفت؟؟؟

خودم؟؟ ای بابا...!!

آقا موضوع زبان انگلیسیه!!!

زیان، زبان و زبان!

تنها دغدغه تون به عنوان یه مهاجر باید آموزش زبان انگلیسی باشه...

اونم نه ترمیک که به نظر من بدترین روش آموزش زبانه (این روش فقط برای قبل از ۱۸ سالگی خوبه که در حین درس خوندن از نظر ترمیک هم زبانت رو به یک جای خوبی برسونی. نه شما که در دهه ۳۰ یا ۴۰ تصمیم به مهاجرت داری!!)

الان براتون یک مثال میزنم :

تدریس انگلیسی یا با لهجه بریتیش خواهد بود یا امریکن...

در بهترین حالت، شما تا لول ادونس در یکی از لهجه های فوق میرین جلو...

میاین کانادا..میرین سر کلاس...

میبینین یه استاد روس براتون گذاشتند که انگلیسی رو داره با لهجه روسی حرف میزنه!!! اونوقته که میگین خدایا پس این چیزی که من توی این چندسال خوندم چه زبانی بود؟؟؟

پس: زمانی که از ایر.ان میایین بیرون، زبانتون باید در سطح ادونس باشه..در اینصورت میتونین اینجا مدعی بشید که زبانتون در سطح اینترمدیت هست!!!

حالا تصور کنین یه نفر با سطح زبان اینترمدیت میاد اینجا...خودتون حدس بزنین چی میشه...

در مورد متد آموزشی، آقای همسر زمانی که زبان رو شروع کرد سطح ای۱ بود. (نمیدونم چرا کیبوردم انگلیسی نمینویسه!!) یعنی از بیسیک یک لول بالاتر. 

اون موقع یک پسر جوونی بود به نام آقای اصلانی...این آقا، یک متدی رو شروع کرده بود که بی نظیر بود... شروع کرده بود مکالمه ها رو از آسون به سخت کار کردن هر جلسه در یک مورد خاص..مثلا" یک جلسه سلام و احوالپرسی، جلسه بعدی کار و .... بعد به شاگردها گفته بود این مکالمه ها رو حفظ کنند... جلسه رو رکورد میکردند و هر جلسه را تا روزی ۵ بار باید گوش میکردند. اونقدر که ملکه ذهنشون بشه...

اون موقع زبان من خوب بود...در شرکتی بودم که اکثر کارها، نامه نگاری ها، تماسها و ... به انگلیسی بود و خوب فکر میکردم زبانم خوبه دیگه! اما زمانیکه رکوردها رو گوش میدادم میدیدم خیلی از اصطلاحات ساده رو هنوز نمیدونم... اصطلاحات کاربردی و روزمره رو...

 در عرض یک سال، زبان آقای همسر یک رشد عجیبی کرد... و الان تقریبا" از منم بهتر شده!!

متاسفانه شماره این آقا را نداریم. شنیده ایم که دیگه الان برای خودش کلی برو و بیا داره و حسابی کارش گرفته...البته حقش بود..پسر بسیار باهوش و خلاقی بود..

اگه کسی از بچه ها شماره ایشون را داره لطفا" بنویسه تا بقیه هم استفاده کنند...

خلاصه..

از اونجایی که موندن یا نموندن در مونترال، به خیلی عوامل بستگی داره، من پیشنهادم اینه که فشار رو روی انگلیسی بذارین... همونطور که قبلا" گفتم اینجا هیچ معجزه ای اتفاق نخواهد افتاد... بدون برنامه ریزی، زبان عالی و هدف مشخص، هیچ کجای دنیا نمیشه زندگی کرد...

شاد و موفق باشید