سلام به همه دوستان عزیزم...
خوبید؟ خوشید؟
ببخشید اگه من دیر به دیر مینویسم...اما همیشه و تقریبا" هر روز وبلاگم رو چک میکنم تا ببینم اگه کسی سوالی پرسیده و من جوابش رو میدونم، پاسخ بدم..
هوا داره کم کم خنک میشه....
ما ابن روزها، روزهای خیلی سختی رو میگذرونیم...
من هر روز 5.30 صبح بیدار میشم..تا کالج دو ساعت راه هست... 6 میرم بیرون...8 میرسم..تا 2.30 کلاس دارم 4.30 میرسم خونه...آقای همسر هم همینطور...البته کالج اون نزدیک تره... اما به هر حال این زندگی هر روز ماست...
چندبار مترو و اتوبوس عوض میکنم و معمولا" هم در مسیر، از شدت خستگی بیهوش میشم...
اگه یادتون باشه قبلا" راجع به دوره های کوتاه مدت AEC توضیح داده بودم که توسط کالج ها و بعضی از دانشگاهها ارائه میشه...من با این تصور که گذروندن این دوره ها، راحت هست وارد این دوره شدم اما الان میبینم که عملا" اینطور نیست... دوره های فوق، درسته که یکساله هستند اما دروسی که در اونها تدریس میشه عملا" همون دروس دوره های سه یا چهار ساله هستند
فقط به صورت فشرده!!!
حالا خودتون تصور کنین دوره خیلی خیلی سختی رو که من انتخاب کردم، بخوان به صورت فشرده آموزش بدن
بعدش هم نامردها هر درسی رو که امروز میدن، فردا صبحش ازش کوییز میگیرن...یعنی یک روز که سهله، یک ساعت هم سر کلاس نباشی، کل دوره را از دست میدی!
من که از کلیه امکانات تجهیزات الکترونیکی اعم از VOICE RECORDER و ... در جهت درک مفاهیم آموزشی استفاده میکنم تا شاید یک فرجی بشه!!
حالا این وسط فقط همین رو کم داری که یک استاد دیوانه هم پیدا بشه که همیشه آرزوی مدیریت و مدیرعاملی یک شرکت رو داشته و احتمالا" بهش نرسیده و این آرزو رو سر شاگرداش پیاده میکنه که شما باید طوری رفتار کنین که انگار اینجا محل کارتون هست و من مدیرتون!
طوری که وقتی ازش میخوای یک چیزی رو دو بار توضیح بده، بگه من مدیر وقتم باارزش تر از اینه که یک مطلبی رو دوبار توضیج بدم!!!
آخه بابا لعنتی اینجا کلاسه..ما اومدیم یاد بگیریم... اما کو جرات گفتن؟؟؟؟
همه مثل موش میشن و فقط گوش میکنند!!!
اما از نظر امکانات ، محیط و سیستم آموزشی بی نظیرن... اون چندسالی که درس خوندم یک طرف این چندماه یک طزف... کلی کار عملی یاد گرفتم...
خلاصه وضعیتیه هااااااا.....
اینا رو گفتم تا به اینجا برسم:
زیبایی ها و آرامش نه فقط در اینجا بلکه در همه جای دنیا نه تنها به راحتی به دست نمیاد...بلکه بسیار هم سخت به دست میاد... باید خودتونو آماده کنین...برای یک اردوی سربازی ۲-۳ ساله...اگر زوج هستید اگه درآمدی براتون از ایر.ان ارسال نمیشه و فقط میخواهید با وام و بورس زندگی کنین، یکی از شما که قدرت کنترل بیشتری داره، باید مدیریت خرجها رو به عهده بگیره... هر چیزی رو نمیتونین بخرید... هر کاری رو نمیتونین انجام بدین و ....حواستون باید به دلارها باشه...چون خیلی زود تموم میشن...
شوهر یکی از دوستان، زنش رو گذاشت اینجا و برگشت ایر.ان...به همین راحتی...برید... منظورم اینه که این اتفاق اگه با برنامه ریزی و آماده سازی های روحی نیومده باشین، به راحتی میفته....
شمایی که داری دربدر دنبال تاریخ رسیدن مدیکالت میگردی...
شمایی که روزهای رسیدن فایل نامبرت رو میشمری...
و ....
باور کنین دیر یا زود مدیکالتون میاد...
باور کنین چشم به هم بزنین میبینین توی هواپیما نشستین و در راه رسیدن به اینجا هستین...
به جای این شمردن ها، بشینین زبان بخونین...
اینجا زندگی سخته.... آیا تمرین سختی کردین؟ آیا سنگ ها رو با هم وا کندید؟ نکنه بیایین اینجا تازه یاد مشکلات و عدم تفاهم ها بیفتین؟ نکنه بیایین اینجا تازه یاد اون حرف اونروز مادرش به خودتون بیفتین؟ اینجا از این شوخی ها نداره...زندگی با سرعت زیاد میره جلو و اگه با اون حرکت نکنین چشم باز میکنین میبینین چقدر آدم ازتون جلو افتادن....
این روزها هم میگذره...این درس ما هم تموم میشه...کار هم پیدا میشه... مساله ای که مهمه اینه که آدم در هر نقطه ای که ایستاده، در اون زمان خاص، درست رفتار کنه....
شاد و موفق باشید